آموخته های یک دانشجوی روانشناسی

زندگی سالم با داشتن ذهن سالم بدست می آید . . .

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

۲۷
آذر

سلام ؛ من با حلما ،حسام و اهورا که به ترتیب 6 ،5 و9 سال دارند در مورد خوبی و بدی صحبت کردم و نظرات بچه هارو اینجا براتون مینویسم:

 

من ازشون پرسیدم که نظرشون راجع به خدا چیه و خدا کیه؟

حلما: خدا کسی هست که خیلی مهربونه و ما رو خیلی دوست داره :) خدا مثل خورشیده و یک دایره هست.

حسام:خدا کسی هست که ما رو با گِل ساخته (آفریده laugh) و مهربونه

اهورا: خدا یک آدم بوده که صدهزار سال پیش مُرده و مهربونه و به همه ی آدم ها کمک میکنه . . . خدا وقتی زنده بوده یک آدم خوشگل بوده D: 

 

 

سوال بعدی راجع به شیطان بود . . .

حلما : شیطون خیلی بداخلاقه و مارو گول میزنه و خدا دوسش نداره

حسام : شیطون یه بچه ی خیلی بده

اهورا : شیطان یه آدم بده که دو روز بعد خدا مرده و هر بچه ای رو اذیت میکنه و اونها رو میزنه . . . شیطون یک آدم زشت با عصای آتشین هست

 

 

و سوال آخر راجع به خوبی و بدی بود . . .

حلما: خوبی یعنی بچه های خوب که کارهای خوب میکنند،مثل فرشته ها و بدی یعنی کارهای بد،بداخلاقی و بی تربیتی

حسام: خوبی یعنی کار خوب و  بدی یعنی کار زشت و بد و به حرف مامان گوش ندادن

اهورا : خوبی یعنی بچه ها رو دوست داشتن و کمک کردن بهشون و بدی یعنی بچه ها رو اذیت کردن و کتک زدن

 

 

طبق جواب های بچه ها من متوجه شدم تصوری که بچه ها از خوبی و بدی دارند بستگی به مطالبی که پدر و مادر به آنها گفته اند دارند.به عنوان مثال کارهایی مثل گوش کردن به حرف مادر چیزی است که بچه طبق گفته والدین خود در ذهن دارد که وقت هایی به حرف مادر خود نکرده بچه بدی است پس بدی می تواند گوش نکردن به حرف مادر باشد.

 

  • حانیه فخری
۲۲
آذر

داشتم کتاب روانشناسی دیوید ولف رو مطالعه میکردم که به مطلبی راجع به یوگا برخوردم . . . از اونجایی که من یوگا کار میکنم خوندن یک مطلب علمی در این باره خیلی برام جالب بود ، به علاقه مندان روانشناسی و همینطور یوگی های عزیز پیشنهاد میکنم این پست رو از دست ندن . . . wink 

 

یک توضیح مختصر بدم خدمتتون که یوگا فقط یک ورزش نیست و انجام دادن حرکات فقط بخشی از اون هست.

8 اندام یوگا عبارتند از: 

1.یاما 

2. نیاما

(مرحله 1 و2 شامل کارکردن روی اخلاق و رفتار هست)

3. آسانا

4.پرانایام 

(این دو مرحله شامل انجان حرکات فیزیکی است که اکثرا فکر میکنند یوگا فقط شامل آسانا است)

5.پراتی آهارا (جمع کردن حواس)

6.دارنا (تمرکز)

7.دیانا(تمرکز عمیق و مدیتیشن)

8.سامادهی(رسیدن به وحدت)

 

کشف ثمرات مراقبه و توسعه فنون گوناگون آن،بی تردید حاصل آزمایش های بیشمار کوشش و خطا بوده است.نگرش تجربی ذهنی را که در اینجا به آن تلویحا اشاره شد کوور بهانان و تیوس برنارد نشان داده اند ؛ این دو در مطالعات منظمشان درباره یوگا خود به اجرای تمرین های آن پرداختند.

بهانان،که خود از اهالی هند بود و دکترایش را از دانشگاه ییل گرفت،درتمرین های تنفسی خود دو مرحله را توصیف می کند.درمرحله نخست ،که 15 تا 20 دقیقه طول میکشید،نوعی برانگیختگی جسمانی حس میکرد،که نشانه آن احساس خارش و گاه اصواتی گنگ یا رنگ های خیالی تند و پی در پی بود. در مرحله دوم ،برانگیختگی به احساس بسیار خوشایند آرامش و آسودگی می انجامید که نشان دهنده آغاز دوره تمرکز بود. وقتی تمرکز موفقیت آمیز می شد،که غالبا چنین بود،شی مبهم و نامعین میشد، و بدن بهانان از سیطره آگاهی خارج میگشت:خود را به حالتی مبهم و وارفته در خلا روانی می یافت که در ین حال بسیار خوشایند بود.وقتی این حالت ناگهان به پایان می رسید،شی مورد تمرکز باز در کانون توجه قرار می گرفت.

   به گزارش بهانان ، حاصل کلی این تمرین ها در طی چند ماه عبارت بود از افزایش قدرت تحمل و سردرد های کمتر و ثبات عاطفیی که قبلا در خود سراغ نداشت.بهانان که بیش از یکسال هر روز چندین یوگی را میدید ، به این نتیجه رسید که آنان خوشبخت ترین کسانی بودند که تا آن هنگام دیده بود. جیمز می نویسد :«ارجمندترین نظام زاهدانه ، و یگانه نظامی که نتایج آن از بیشترین تایید تجربی برخوردار است ، بی تردید نظام یوگاست .... نتیجه ای که مدعی آن است ،و یقینا در بسیاری موارد داوران بی طرف آن را تایید کرده اند، استحکام منش ، قدرت شخصی ، و تزلزل ناپذیری روح است .»

هنگامی که جیمز این سخنان را مینوشت،«تایید تجربی» فقط شامل آزمایش های شخصی خود یوگی های پرشور بود که ضمن آن می خواستند بدانند این تمرینات ذهنی برحالت روحی آنان چه تاثیراتی می گذارد. به گفته هیوستون اسمیت یوگای راجا«راه رسیدن به خدا از طریق آزمایشهای روان جسمانی»برای افراد صبور،متوجه درون ،و بی تعصبی طراحی شده که به رویکرد علمی فرضیه آزمایی گرایش دارند. علاوه بر این،باید پذیرفت که «به احتمال قوی خود راستین ما چیزی بیش از آن است که اکنون می پنداریم و باید عمق و گستره کامل آن را بشناسیم .»

در دهه 1930 بود که محققان درصدد درآمدند تا شواهد تجربی عینی تری برای تاثیرات یوگا بیایند.بهانان خود نوعی اندازه گیری مصرف اکسیژن را به کار گرفت، که نشان می داد بدن چه مقدار اکسیژن را جذب کرده است؛این کارکردی است که گمان می رود خارج از حیطه اختیار انسان است.میزان مصرف او،بسته به نوع الگوی تنفس یوگایی که به کار میرفت،12 تا 25 درصد افزایش می یافت.سال ها بعد گزارش مفصلی از این نتایج منتشر شد.ا

ز سال1935 ترز بروس،متخصص فرانسوی بیماری های قلبی ،درصدد برآمد میزان توانایی یوگی ها را در تنظیم اختیاری ضربان قلبشان اندازه گیری کند. یکی از گزارش های الکترونگاری قلب که وی منتشر کرد کاهش ضربان قلب را تا نزدیک صفر نشان می داد؛بنابراین چنین استنباط کرد که برخی از یوگی ها می توانند قلب خود را تقریبا از حرکت بازدارند.

یک سلسله مطالعات بعدی یافته هایی نه چندان جالب به بار آورد.فقط یکی از 4 آزمودنی که ادعا می کردند که ادعا می کردند بر قلب و ضربان آن تسلط دارند ، توانست ضربان قلب خود را کند نماید ؛هیچ یک نتوانستند ضربان قلب خود را براستی متوقف سازند.

ونگر و بگچی نتیجه گرفتند که «مهار مستقیم و اختیاری کارکردهای غیرارادی در میان یوگی ها احتمالا امری نادر است»؛ لیکن تغییرات در کارکردهای غیرارادی فراوان و مشخص اند. در یوگی های مجرب شاهد ضربان سریعتر قلب،حرارت کمتر انگشتان،حساسیت بیشتر در پوست کف دست و فشار خون بیشتر بودند. این تفاوت ها نشان می دهد که دست کم برای برخی آزمودنیها ،یوگا فرآیندی فعال است که به وضوح با حالت آسودگی فرق دارد.هرنتیجه دیگری غیریقینی است؛تغییرات ناگهانی در اندازه گیری های گوناگون امری نامعمول نبود و داده ها به طور کلی پراکنده و تکه تکه اند.

 

 

 

یوگا فرونشاندن جان است در خاموشی 

                    چون جان بیارامد،ما در گوهر خویش بیارامیم 

                                               که دانستگی است و بی کران است.

 

 

 

این مطلب از فصل 5ام کتاب روانشناسی دین دیوید ام . وولف ترجمه دکتر محمد دهقانی ،نوشته شده است.

لطفا با نظرات خود ب بهتر شدن مطالب وبلاگ کمک کنید.wink

  • حانیه فخری
۱۵
آذر

.یونگ و روانشناسی تحلیلی او

در سال 1875 میلادی در سوئیس متولد شد. پدرش، کشیشی 2 کارل گوستاو یونگ کاتولیک بود که زندگی خود را وقف کلیسا کرده بود و مادرش، دختر یک روحانی بود و از اختلالات هیجانی رنج میبرد. شاید یکی از علل تعلق خاطر یونگ به زندگی درونی، مکاشفه و امور شهودی همین محیط خانوادگی و تربیتی او بود. یونگ تمام عمر خود را وقف مطالعه در فلسفه، باستانشناسی، کیمیاگری و نهایتاً روان- شناسی کرد. او پس از انتشار کتابش دربارهی روانگسیختگی با عنوان روانشناسی جنون زودرس در سال 1906میلادی برای نخستین بار با فروید تماس گرفت و از آن زمان بود که این دو، همکاری نه چندان طولانی اما مهم خود را آغاز کردند. در ابتدا یونگ شدیداً تحت تأثیر فروید قرار گرفت و بین سالهای 1907 تا 1913 ارتباط نزدیکی با وی داشت، اما نظریه عقده اُدیپ فروید و کوشش او برای تقلیل همه رویدادهای ناهشیار به سائقهای جنسی روابط این دو را تیره ساخت و موجب جدایی آنها شد. یکی از تفاوتهای اساسی مکتب او با فروید، آن است که یونگ کوشش میکرد تا ذهن ناهشیار را عمیقتر بکاود. او از ناهشیار شخصی فروید فراتر رفته و به کشف «ناهشیار نایل آمد. این ناهشیار، برخلاف ناهشیار شخصی فروید، دیگر مبین اَمیال و 1 جمعی» آرزوهای کام نیافته جنسی و هراسهای فردی نیست، بلکه میراثی است از دورههای نخستین زندگی بشر که در حافظهی تاریخی انسانها ثبت شده است و همهی مردم در آن سهیم هستند. آن مربوط میشود. 2 تفاوت مهم دیگر مکتب او با روانکاوی فروید، به ماهیت لیبیدویی در حالی که فروید لیبیدو را موکداً بر حسب میل جنسی تعریف میکرد، یونگ آن را یک نیروی حیاتی کلی میدانست که میل جنسی فقط بخشی از آن است. به نظر یونگ این نیروی حیاتی لیبیدویی بسته به اهمیت فعالیتهای آن در زمانهای معین، به صورت رشد و 3 تولید مثل و نیز انواع فعالیتهای دیگر جلوهگر میشود. همین اختلافات، موجب جدایی یونگ از فروید شد. یونگ پس از جدایی، روانشناسی تحلیلی خود را بنا نهاد که نظام زوریخ نام گرفت. روانشناسی تحلیلی او آمیزهای است از روانشناسی بالینی، اندیشههای فلسفی و حتی دینی. مبنای روانشناسی یونگ بر وجود ناهشیار جمعی استوار است و یونگ شناخت آن را با مطالعهی اسطورههای ملل مختلف، خوابها و رویاها و توهمات بیماران روانی میسر میداند. پژوهش گستردهی یونگ دربارهی آثار اساطیری و ادبی و هنری تمدنهای گوناگون، به کشف مجموعهای از تصاویر ذهنی مشخص میشوند. به اعتقاد 4 جهان شمول انجامید که در مکتب او با عنوان «کهن الگو» یونگ، تفحص در محتویات ناهشیار جمعی و کهن الگوها نه فقط راهی برای فهم الگوهای عام و مشترک رفتار بشر، بلکه شیوهای برای قرائت نقادانه متون دینی، ادبی و هنری است. او انگیزه اصلی باور به آموزههای دینی و انجام مراسم مذهبی را همین مفاهیم کهن و صور ازلی میداند. بخش مهم دیگر روانشناسی تحلیلی او، اصل تضاد و توجه به ابعاد متضاد شخصیت است. در نظام روانشناسی او، بیش از هر امری، بر جمع بین ضدها تأکید میشود. یعنی وی بر گرایشهای مخالف برونگرا و درونگرای شخصیت تکیه دارد. طرح کهن الگوهایی چوننقاب و سایه، آنیما و آنیموس، سرشت دو گانه واحد، احساس حقارت و احساس اهمیت به خود و ... همگی بیانگر دیدگاه تضادگرایانه یونگ در روانشناسی است. او از تعمیم این اندیشه تضادگرایانه به خداوند نیز ابایی ندارد و آن را مبنایی برای تحلیل بسیاری از مسائل 1 کلامی، از جمله شرور قرار میدهد.

 

 

 دینشناسی یونگ

یونگ در باب دین بیش از هر موضوع دیگری سخن گفته است. او اشاره میکند: «دین یکی از قدیمیترین و عمومیترین تظاهرات روح انسانی است. بنابراین هرگونه روانشناسی که سر و کارش با ساختمان روانی شخصیت انسان باشد، دست کم نمیتواند این حقیقت را نادیده بگیرد، که دین تنها یک پدیدهی اجتماعی و تاریخی نیست، بلکه برای بسیاری از 1 افراد بشر حکم یک مسألهی مهم شخصی را دارد.» به باور یونگ دین دارای نیرویی برتر است که در همهی اعصار مردمان را بر آن داشته، به آنچه نااندیشیدنی است بیندیشند، بزرگترین رنجها را بر خود تحمیل کنند، تا به اهدافی که لازمهی کسب تقدس است نائل آیند. یونگ میگوید: «دین همانقدر واقعی است که گرسنگی و ترس از مرگ، و میان فعالیتهای معنوی انسان از همه قویتر و اصیلتر است، هرچند که این همان کارکردی است که بر سر راهش، حتی بیش از مسألهی میل جنسی یا 2 مسألهی انطباق اجتماعی، مانع ایجاد کردهاند.» یونگ معتقد است دین یک رابطهی درونی با عالیترین و نیرومندترین ارزشها- خواه مثبت یا منفی- است. این رابطه میتواند ارادی یا غیرارادی باشد. به باور یونگ این واقعیت روانشناسانه نیرومندترین تأثیر را در عملکرد ما دارد. زیرا همواره عامل روانی شدید وجود 3 دارد تا آن را خدا بنامیم. یونگ مدعی است که انسان همواره به کمک دین نیازمند بوده است و کمک دین بدین ترتیب است که ناهشیار، روان آدمی را به مرتبهی آگاهی میرساند و سپس انسان را آزاد میگذارد تا به بهترین وجه ممکن بر آن فائق آید. یکی از تعابیر یونگ در تفسیر دین، اتصال به لایتناهی است که انسان را از محدودیتها و بیهودگیها نجات میبخشد: «فقط اگر بدانیم که لایتناهی تنها موضوع مهم است، می- توانیم از محکم کردن علاقه خود به بیهودگی و انواع و اقسام هدفهایی که دارای اهمیت واقعی نیستند، حذر کنیم. اگر دریابیم و احساس کنیم که اینجا در این زندگی به لایتناهیربطی داریم، امیال و حالات ما تغییر میکند.» مبتنی بر پژوهش تجربی است، میکوشد پدیدههای گوناگونی را که به انسان مربوطاند، از جمله دین را بر شیوههای علمی بررسی کند و از توسل به هرگونه ملاحظات فوق طبیعی بپرهیزد، به این وسیله او میخواهد بگوید که دین یک واقعیت روانشناسانه است: «هر چند غالباً دربارهی من گفته شده است که فیلسوف هستم، ولی حقیقت این است که پیرو اصالت با این وجود، او خود را منکر مسائل 2 تجربهام. و از نظر پدیدهشناسی تبعیت میکنم.» متافیزیک نمیداند و اعتبار این ملاحظات را انکار نمیکند فقط مدعی است که صلاحیت 3 بررسی پدیدههای مابعدالطبیعی را ندارد. از دیگر ویژگیهای منحصر به فرد یونگ در میان سایر روانشناسان آشنایی نسبتاً خوب وی با متون ادیان دیگر به ویژه قرآن کریم است. برای نمونه، وی در کتاب چهار صورت ازلی، با توضیح و تحلیل سوره کهف (هجدهمین سوره قرآن)، داستانهای مختلف را، در حتی در سفر خود به 4 حقیقت بیان نمادین صورت ازلی «ولادت مجدد» در انسان میداند. آفریقا میگوید: به علت آگاهی من از قرآن کریم، مرا مؤمن به قرآن میخواندند. در ذهن 5 آنها، من یکی از پیروان پنهانی محمد(ص) بودم.

 

 

 

تعریف دین

یونگ میگوید: «دین، یک حالت خاص روح انسان است که میتوان آن را چنین تعریف کرد: حالت مراقبت، تذکر و توجه دقیق به بعضی عوامل مؤثر که بشر عنوان "قدرت قاهره" را به آنها اطلاق و آنها را به صورت ارواح، شیاطین، خدایان، قوانین، کهن الگو و کمال مطلوب مجسم میکند. بشر، در تجربهی خود به عواملی برخورده که آنها را یا آن قدر توانا و مساعد یافته که توجه دقیق به آنها را لازم بداند، یا آن قدر بزرگ، زیبا و پرمعنا یافته که بخواهد آنها را با خضوع بپرستد و دوست بدارد و بر این عوامل، نامهای گوناگون گذاشته است. در زبان انگلیسی وقتی میخواهند بگویند کسی به کاری از ته دل علاقه دارد، میگویند او به این کار تقریباً علاقه دینی دارد.... اصطلاح دین، معرِّف حالت خاص وجدانی است که بر اثر کیفیت قدسی و نورانی تغییر یافته است. ....هر مسلکی از یک طرف متکی به احساس کیفیت قدسی و نورانی و از طرف دیگر متکی به ایمان یعنی وفاداری و اعتقاد نسبت به تأثیر عوامل قدسی و نورانی و تغییراتی است که در وجدان انسان از آن تأثیر 1 حاصل میشود.» یونگ معتقد است برای انسان امروز، تنها شیوهی منحصر به فرد، شناخت دین از راههای ناهشیار است: «برای درک مسائل دینی، امروز شاید برای ما راهی جز راه روانشناسی وجود نداشته باشد و به این دلیل است که من فکرهایی را که در جریان تاریخ صورت منجمد پیدا کردهاند، میگیرم و سعی میکنم آنها را دوباره ذوب کنم و در قالبهای تجربهی مستقیم بریزم. البته این کار مشکلی است که بخواهیم بین معتقدات دینی و تجربهی مستقیم صور ازلی روانشناسی، راه ارتباط و اتصالی پیدا کنیم، اما مطالعهی رمزهای طبیعی ناهشیار، 2 وسایل اولیهی این کار را به دست ما میدهد....»

 

 

منبع : پژوهشهای فلسفی، شماره ی هجدهم، پاییز و زمستان 1389

  • حانیه فخری
۱۵
آذر

زیگموند فروید، در ششم ماه مى سال ۱۸۵۶م. در فرایبورگ در موراویا زاده شد. پدرش، یعقوب فروید تاجر پشم و شخصى یهودى بود که البته به آموزه‌هاى دین یهود، التزام چندانى نداشت. مادرش نیز فردى مذهبى نبود. در این فضا، فروید به طور رسمى به بى‌دینى و الحاد روى آورد.

 

فروید در زندگى علمى و شغلى‌اش، فراز و نشیب‌هاى زیادى را پشت سر گذاشت. او بسیار علاقه داشت که راز معماهاى جهان را بگشاید. در بسیارى از دانش‌هاى مربوط به انسان؛ مانند پزشکى، عصب‌شناسى، دین‌شناسى و روان‌شناسى گام نهاد و حتى در بسیارى از این حوزه‌ها، براى خود نام و نشانى دست و پا کرد. دین و دین‌دارى، یکى از حوزه‌هاى کارى فروید بود. او درباره بسیارى از زمینه‌ها و مفاهیم دینى، همچون پیدایش دین در زندگى آدمیان، مفهوم خدا، داستان‌هاى دینى مانند داستان خلقت و هبوط آدم و حوا به تفصیل سخن گفت. او دین را در زندگى آدمیان، امرى زائد و برخاسته از ذهن کودکانه بشر مى‌دانست و مى‌گفت: سرانجام با رشد علمى انسان، بندهاى توهم از پایش باز مى‌شود و خورشید علم همچون فروریزى هیئت بطلمیوس، لایه‌هاى تار دین را از اندرون روان آدمى برون خواهد راند.

فروید  با همین نوع رویکرد به تجزیه و تحلیل روان‌شناختى دین پرداخت. روش پژوهشى او، روانْ تحلیل‌گرى، یعنى کاوش در لایه‌هاى پنهان روان یا ناخودآگاه بود. فروید براى بررسى ریشه‌هاى دین در زندگى انسان، فرضیه‌هایى را مطرح کرد و سال‌ها در تبیین فرضیه‌هاى خود کوشید. نتیجه تلاش‌هاى وى در این زمینه، همان چیزى است که امروزه در کتاب‌ها ، به نام روان‌شناسى دین از نگاه فروید ( نظر فروید درباره دین ) شهرت دارد. در هر صورت، مى‌توان گفت فروید رویکرد روان‌شناسى را به دین گشود و از همین رو، به تدریج دین با نگاه روان‌شناختى بررسى شد. امروزه، نگاه روان‌شناختى فروید به دین، در کنار دیگر دیدگاه‌ها، مطرح است.

 

نظر فروید درباره دین ، سه جنبه دارد: ۱. عقده ادیپ که سازه بنیادین او در تبیین دین است؛ ۲. پدیده‌هاى ویژه دینى مانند مراسم انسان‌هاى اولیه و شکل‌گیرى سنت یهود؛ ۳. نگرش منفى او به دین.

  • حانیه فخری
۰۱
آذر

از اونجایی مبحث نیایش برای من خیلی جالبه ، میخوام یک آزمایش رو باهاتون به اشتراک بزارم که قدرت نیایش رو ثابت میکنه . . . هرچند که این آزمایش مثل خیلی از ازمایش های دیگ دارای نقص هایی هست اما خوندنش خالی از لطف نیست و آزمایش قابل قبولی هست.

بنظر من هرچیزی که روی ذهن اثر بزاره روی درمان بیماری ها هم موثره و همه چیز از ذهن ما نشات میگیره پس اگه نیایش روی ذهن تاثیرگذاره قطعا روی بیماری ها و درمانشون هم موثره

 

ویلیام پارکر و الین سنت جانز آزمایشی را گزارش کرده اند که در ان 45 داوطلب مبتلا به اختلالات عصبی و روان تنی  به سه گروه مساوی تقسیم شده اند.15 عضو  گروه گواه اول هر هفته در نشست های مشاوره ای انفرادی دیدار صورت میگرفت، در این نشست ها هیچ ذکری از دین یا نیایش به میان نمی آمد و 15 عضو باقی مانده گروه گواه دوم ، «نیایش گران تصادفی» ، را تشکیل می دادند که پذیرفتند به هر شیوه ای که عادت دارند نیایش کنند.این نیایش هر شب پیش از خواب و با هدف مشخص فایق آمدن بر هر مشکلی انجام میشد که آزمایشگر برای هر فرد تعریف کرده بود.

در آغاز این بررسی همه آزمودنی ها به کمک پنج ابزار سنجشی ارزیابی شند : آزمون لکه جوهر دور شاخ،آزمون سوندی ، آزمون دریافت مضمون ، آزمون تکمیل جمله و آزمون تداعی لغت . اندکی بیش از نه ماه بعد یک آزماینده بی طرف همان آزمون ها را دوباره اجرا و ارزیابی کرد،و نیز مقدار بهبودی را که هر شرکت کننده نشان داده بود  اندازه گیری نمود.نتیجه گزارش ها این بود که گروه نیایش درمانی ،هم در نشانه های بیماری و هم در نتایج آزمون 72 درصد بهبودو گروه روان درمانی 65 درصد بهبود نشان داده اند،اما گروه نیایش گران تصادفی هیچ بهبودی نداشته اند . به نوشته پارکر و سنت جانز«قطعی بنظر میرسید که نیاش درمانی نه تنها موثرترین عامل معالجه بود بلکه نیایشی که از سر فهم صورت میگرفت می توانست مهم ترین ابزار در بازسازی شخصیت انسان باشد.»

 

منبع : کتاب روانشناسی دین نوشته دیوید ام.ولف  

 

  • حانیه فخری