سلام ؛ من با حلما ،حسام و اهورا که به ترتیب 6 ،5 و9 سال دارند در مورد خوبی و بدی صحبت کردم و نظرات بچه هارو اینجا براتون مینویسم:
من ازشون پرسیدم که نظرشون راجع به خدا چیه و خدا کیه؟
حلما: خدا کسی هست که خیلی مهربونه و ما رو خیلی دوست داره :) خدا مثل خورشیده و یک دایره هست.
حسام:خدا کسی هست که ما رو با گِل ساخته (آفریده ) و مهربونه
اهورا: خدا یک آدم بوده که صدهزار سال پیش مُرده و مهربونه و به همه ی آدم ها کمک میکنه . . . خدا وقتی زنده بوده یک آدم خوشگل بوده D:
سوال بعدی راجع به شیطان بود . . .
حلما : شیطون خیلی بداخلاقه و مارو گول میزنه و خدا دوسش نداره
حسام : شیطون یه بچه ی خیلی بده
اهورا : شیطان یه آدم بده که دو روز بعد خدا مرده و هر بچه ای رو اذیت میکنه و اونها رو میزنه . . . شیطون یک آدم زشت با عصای آتشین هست
و سوال آخر راجع به خوبی و بدی بود . . .
حلما: خوبی یعنی بچه های خوب که کارهای خوب میکنند،مثل فرشته ها و بدی یعنی کارهای بد،بداخلاقی و بی تربیتی
حسام: خوبی یعنی کار خوب و بدی یعنی کار زشت و بد و به حرف مامان گوش ندادن
اهورا : خوبی یعنی بچه ها رو دوست داشتن و کمک کردن بهشون و بدی یعنی بچه ها رو اذیت کردن و کتک زدن
طبق جواب های بچه ها من متوجه شدم تصوری که بچه ها از خوبی و بدی دارند بستگی به مطالبی که پدر و مادر به آنها گفته اند دارند.به عنوان مثال کارهایی مثل گوش کردن به حرف مادر چیزی است که بچه طبق گفته والدین خود در ذهن دارد که وقت هایی به حرف مادر خود نکرده بچه بدی است پس بدی می تواند گوش نکردن به حرف مادر باشد.
داشتم کتاب روانشناسی دیوید ولف رو مطالعه میکردم که به مطلبی راجع به یوگا برخوردم . . . از اونجایی که من یوگا کار میکنم خوندن یک مطلب علمی در این باره خیلی برام جالب بود ، به علاقه مندان روانشناسی و همینطور یوگی های عزیز پیشنهاد میکنم این پست رو از دست ندن . . .
یک توضیح مختصر بدم خدمتتون که یوگا فقط یک ورزش نیست و انجام دادن حرکات فقط بخشی از اون هست.
8 اندام یوگا عبارتند از:
1.یاما
2. نیاما
(مرحله 1 و2 شامل کارکردن روی اخلاق و رفتار هست)
3. آسانا
4.پرانایام
(این دو مرحله شامل انجان حرکات فیزیکی است که اکثرا فکر میکنند یوگا فقط شامل آسانا است)
5.پراتی آهارا (جمع کردن حواس)
6.دارنا (تمرکز)
7.دیانا(تمرکز عمیق و مدیتیشن)
8.سامادهی(رسیدن به وحدت)
کشف ثمرات مراقبه و توسعه فنون گوناگون آن،بی تردید حاصل آزمایش های بیشمار کوشش و خطا بوده است.نگرش تجربی ذهنی را که در اینجا به آن تلویحا اشاره شد کوور بهانان و تیوس برنارد نشان داده اند ؛ این دو در مطالعات منظمشان درباره یوگا خود به اجرای تمرین های آن پرداختند.
بهانان،که خود از اهالی هند بود و دکترایش را از دانشگاه ییل گرفت،درتمرین های تنفسی خود دو مرحله را توصیف می کند.درمرحله نخست ،که 15 تا 20 دقیقه طول میکشید،نوعی برانگیختگی جسمانی حس میکرد،که نشانه آن احساس خارش و گاه اصواتی گنگ یا رنگ های خیالی تند و پی در پی بود. در مرحله دوم ،برانگیختگی به احساس بسیار خوشایند آرامش و آسودگی می انجامید که نشان دهنده آغاز دوره تمرکز بود. وقتی تمرکز موفقیت آمیز می شد،که غالبا چنین بود،شی مبهم و نامعین میشد، و بدن بهانان از سیطره آگاهی خارج میگشت:خود را به حالتی مبهم و وارفته در خلا روانی می یافت که در ین حال بسیار خوشایند بود.وقتی این حالت ناگهان به پایان می رسید،شی مورد تمرکز باز در کانون توجه قرار می گرفت.
به گزارش بهانان ، حاصل کلی این تمرین ها در طی چند ماه عبارت بود از افزایش قدرت تحمل و سردرد های کمتر و ثبات عاطفیی که قبلا در خود سراغ نداشت.بهانان که بیش از یکسال هر روز چندین یوگی را میدید ، به این نتیجه رسید که آنان خوشبخت ترین کسانی بودند که تا آن هنگام دیده بود. جیمز می نویسد :«ارجمندترین نظام زاهدانه ، و یگانه نظامی که نتایج آن از بیشترین تایید تجربی برخوردار است ، بی تردید نظام یوگاست .... نتیجه ای که مدعی آن است ،و یقینا در بسیاری موارد داوران بی طرف آن را تایید کرده اند، استحکام منش ، قدرت شخصی ، و تزلزل ناپذیری روح است .»
هنگامی که جیمز این سخنان را مینوشت،«تایید تجربی» فقط شامل آزمایش های شخصی خود یوگی های پرشور بود که ضمن آن می خواستند بدانند این تمرینات ذهنی برحالت روحی آنان چه تاثیراتی می گذارد. به گفته هیوستون اسمیت یوگای راجا«راه رسیدن به خدا از طریق آزمایشهای روان جسمانی»برای افراد صبور،متوجه درون ،و بی تعصبی طراحی شده که به رویکرد علمی فرضیه آزمایی گرایش دارند. علاوه بر این،باید پذیرفت که «به احتمال قوی خود راستین ما چیزی بیش از آن است که اکنون می پنداریم و باید عمق و گستره کامل آن را بشناسیم .»
در دهه 1930 بود که محققان درصدد درآمدند تا شواهد تجربی عینی تری برای تاثیرات یوگا بیایند.بهانان خود نوعی اندازه گیری مصرف اکسیژن را به کار گرفت، که نشان می داد بدن چه مقدار اکسیژن را جذب کرده است؛این کارکردی است که گمان می رود خارج از حیطه اختیار انسان است.میزان مصرف او،بسته به نوع الگوی تنفس یوگایی که به کار میرفت،12 تا 25 درصد افزایش می یافت.سال ها بعد گزارش مفصلی از این نتایج منتشر شد.ا
ز سال1935 ترز بروس،متخصص فرانسوی بیماری های قلبی ،درصدد برآمد میزان توانایی یوگی ها را در تنظیم اختیاری ضربان قلبشان اندازه گیری کند. یکی از گزارش های الکترونگاری قلب که وی منتشر کرد کاهش ضربان قلب را تا نزدیک صفر نشان می داد؛بنابراین چنین استنباط کرد که برخی از یوگی ها می توانند قلب خود را تقریبا از حرکت بازدارند.
یک سلسله مطالعات بعدی یافته هایی نه چندان جالب به بار آورد.فقط یکی از 4 آزمودنی که ادعا می کردند که ادعا می کردند بر قلب و ضربان آن تسلط دارند ، توانست ضربان قلب خود را کند نماید ؛هیچ یک نتوانستند ضربان قلب خود را براستی متوقف سازند.
ونگر و بگچی نتیجه گرفتند که «مهار مستقیم و اختیاری کارکردهای غیرارادی در میان یوگی ها احتمالا امری نادر است»؛ لیکن تغییرات در کارکردهای غیرارادی فراوان و مشخص اند. در یوگی های مجرب شاهد ضربان سریعتر قلب،حرارت کمتر انگشتان،حساسیت بیشتر در پوست کف دست و فشار خون بیشتر بودند. این تفاوت ها نشان می دهد که دست کم برای برخی آزمودنیها ،یوگا فرآیندی فعال است که به وضوح با حالت آسودگی فرق دارد.هرنتیجه دیگری غیریقینی است؛تغییرات ناگهانی در اندازه گیری های گوناگون امری نامعمول نبود و داده ها به طور کلی پراکنده و تکه تکه اند.
یوگا فرونشاندن جان است در خاموشی
چون جان بیارامد،ما در گوهر خویش بیارامیم
که دانستگی است و بی کران است.
این مطلب از فصل 5ام کتاب روانشناسی دین دیوید ام . وولف ترجمه دکتر محمد دهقانی ،نوشته شده است.
لطفا با نظرات خود ب بهتر شدن مطالب وبلاگ کمک کنید.
در سال 1875 میلادی در سوئیس متولد شد. پدرش، کشیشی 2 کارل گوستاو یونگ کاتولیک بود که زندگی خود را وقف کلیسا کرده بود و مادرش، دختر یک روحانی بود و از اختلالات هیجانی رنج میبرد. شاید یکی از علل تعلق خاطر یونگ به زندگی درونی، مکاشفه و امور شهودی همین محیط خانوادگی و تربیتی او بود. یونگ تمام عمر خود را وقف مطالعه در فلسفه، باستانشناسی، کیمیاگری و نهایتاً روان- شناسی کرد. او پس از انتشار کتابش دربارهی روانگسیختگی با عنوان روانشناسی جنون زودرس در سال 1906میلادی برای نخستین بار با فروید تماس گرفت و از آن زمان بود که این دو، همکاری نه چندان طولانی اما مهم خود را آغاز کردند. در ابتدا یونگ شدیداً تحت تأثیر فروید قرار گرفت و بین سالهای 1907 تا 1913 ارتباط نزدیکی با وی داشت، اما نظریه عقده اُدیپ فروید و کوشش او برای تقلیل همه رویدادهای ناهشیار به سائقهای جنسی روابط این دو را تیره ساخت و موجب جدایی آنها شد. یکی از تفاوتهای اساسی مکتب او با فروید، آن است که یونگ کوشش میکرد تا ذهن ناهشیار را عمیقتر بکاود. او از ناهشیار شخصی فروید فراتر رفته و به کشف «ناهشیار نایل آمد. این ناهشیار، برخلاف ناهشیار شخصی فروید، دیگر مبین اَمیال و 1 جمعی» آرزوهای کام نیافته جنسی و هراسهای فردی نیست، بلکه میراثی است از دورههای نخستین زندگی بشر که در حافظهی تاریخی انسانها ثبت شده است و همهی مردم در آن سهیم هستند. آن مربوط میشود. 2 تفاوت مهم دیگر مکتب او با روانکاوی فروید، به ماهیت لیبیدویی در حالی که فروید لیبیدو را موکداً بر حسب میل جنسی تعریف میکرد، یونگ آن را یک نیروی حیاتی کلی میدانست که میل جنسی فقط بخشی از آن است. به نظر یونگ این نیروی حیاتی لیبیدویی بسته به اهمیت فعالیتهای آن در زمانهای معین، به صورت رشد و 3 تولید مثل و نیز انواع فعالیتهای دیگر جلوهگر میشود. همین اختلافات، موجب جدایی یونگ از فروید شد. یونگ پس از جدایی، روانشناسی تحلیلی خود را بنا نهاد که نظام زوریخ نام گرفت. روانشناسی تحلیلی او آمیزهای است از روانشناسی بالینی، اندیشههای فلسفی و حتی دینی. مبنای روانشناسی یونگ بر وجود ناهشیار جمعی استوار است و یونگ شناخت آن را با مطالعهی اسطورههای ملل مختلف، خوابها و رویاها و توهمات بیماران روانی میسر میداند. پژوهش گستردهی یونگ دربارهی آثار اساطیری و ادبی و هنری تمدنهای گوناگون، به کشف مجموعهای از تصاویر ذهنی مشخص میشوند. به اعتقاد 4 جهان شمول انجامید که در مکتب او با عنوان «کهن الگو» یونگ، تفحص در محتویات ناهشیار جمعی و کهن الگوها نه فقط راهی برای فهم الگوهای عام و مشترک رفتار بشر، بلکه شیوهای برای قرائت نقادانه متون دینی، ادبی و هنری است. او انگیزه اصلی باور به آموزههای دینی و انجام مراسم مذهبی را همین مفاهیم کهن و صور ازلی میداند. بخش مهم دیگر روانشناسی تحلیلی او، اصل تضاد و توجه به ابعاد متضاد شخصیت است. در نظام روانشناسی او، بیش از هر امری، بر جمع بین ضدها تأکید میشود. یعنی وی بر گرایشهای مخالف برونگرا و درونگرای شخصیت تکیه دارد. طرح کهن الگوهایی چوننقاب و سایه، آنیما و آنیموس، سرشت دو گانه واحد، احساس حقارت و احساس اهمیت به خود و ... همگی بیانگر دیدگاه تضادگرایانه یونگ در روانشناسی است. او از تعمیم این اندیشه تضادگرایانه به خداوند نیز ابایی ندارد و آن را مبنایی برای تحلیل بسیاری از مسائل 1 کلامی، از جمله شرور قرار میدهد.
دینشناسی یونگ
یونگ در باب دین بیش از هر موضوع دیگری سخن گفته است. او اشاره میکند: «دین یکی از قدیمیترین و عمومیترین تظاهرات روح انسانی است. بنابراین هرگونه روانشناسی که سر و کارش با ساختمان روانی شخصیت انسان باشد، دست کم نمیتواند این حقیقت را نادیده بگیرد، که دین تنها یک پدیدهی اجتماعی و تاریخی نیست، بلکه برای بسیاری از 1 افراد بشر حکم یک مسألهی مهم شخصی را دارد.» به باور یونگ دین دارای نیرویی برتر است که در همهی اعصار مردمان را بر آن داشته، به آنچه نااندیشیدنی است بیندیشند، بزرگترین رنجها را بر خود تحمیل کنند، تا به اهدافی که لازمهی کسب تقدس است نائل آیند. یونگ میگوید: «دین همانقدر واقعی است که گرسنگی و ترس از مرگ، و میان فعالیتهای معنوی انسان از همه قویتر و اصیلتر است، هرچند که این همان کارکردی است که بر سر راهش، حتی بیش از مسألهی میل جنسی یا 2 مسألهی انطباق اجتماعی، مانع ایجاد کردهاند.» یونگ معتقد است دین یک رابطهی درونی با عالیترین و نیرومندترین ارزشها- خواه مثبت یا منفی- است. این رابطه میتواند ارادی یا غیرارادی باشد. به باور یونگ این واقعیت روانشناسانه نیرومندترین تأثیر را در عملکرد ما دارد. زیرا همواره عامل روانی شدید وجود 3 دارد تا آن را خدا بنامیم. یونگ مدعی است که انسان همواره به کمک دین نیازمند بوده است و کمک دین بدین ترتیب است که ناهشیار، روان آدمی را به مرتبهی آگاهی میرساند و سپس انسان را آزاد میگذارد تا به بهترین وجه ممکن بر آن فائق آید. یکی از تعابیر یونگ در تفسیر دین، اتصال به لایتناهی است که انسان را از محدودیتها و بیهودگیها نجات میبخشد: «فقط اگر بدانیم که لایتناهی تنها موضوع مهم است، می- توانیم از محکم کردن علاقه خود به بیهودگی و انواع و اقسام هدفهایی که دارای اهمیت واقعی نیستند، حذر کنیم. اگر دریابیم و احساس کنیم که اینجا در این زندگی به لایتناهیربطی داریم، امیال و حالات ما تغییر میکند.» مبتنی بر پژوهش تجربی است، میکوشد پدیدههای گوناگونی را که به انسان مربوطاند، از جمله دین را بر شیوههای علمی بررسی کند و از توسل به هرگونه ملاحظات فوق طبیعی بپرهیزد، به این وسیله او میخواهد بگوید که دین یک واقعیت روانشناسانه است: «هر چند غالباً دربارهی من گفته شده است که فیلسوف هستم، ولی حقیقت این است که پیرو اصالت با این وجود، او خود را منکر مسائل 2 تجربهام. و از نظر پدیدهشناسی تبعیت میکنم.» متافیزیک نمیداند و اعتبار این ملاحظات را انکار نمیکند فقط مدعی است که صلاحیت 3 بررسی پدیدههای مابعدالطبیعی را ندارد. از دیگر ویژگیهای منحصر به فرد یونگ در میان سایر روانشناسان آشنایی نسبتاً خوب وی با متون ادیان دیگر به ویژه قرآن کریم است. برای نمونه، وی در کتاب چهار صورت ازلی، با توضیح و تحلیل سوره کهف (هجدهمین سوره قرآن)، داستانهای مختلف را، در حتی در سفر خود به 4 حقیقت بیان نمادین صورت ازلی «ولادت مجدد» در انسان میداند. آفریقا میگوید: به علت آگاهی من از قرآن کریم، مرا مؤمن به قرآن میخواندند. در ذهن 5 آنها، من یکی از پیروان پنهانی محمد(ص) بودم.
تعریف دین
یونگ میگوید: «دین، یک حالت خاص روح انسان است که میتوان آن را چنین تعریف کرد: حالت مراقبت، تذکر و توجه دقیق به بعضی عوامل مؤثر که بشر عنوان "قدرت قاهره" را به آنها اطلاق و آنها را به صورت ارواح، شیاطین، خدایان، قوانین، کهن الگو و کمال مطلوب مجسم میکند. بشر، در تجربهی خود به عواملی برخورده که آنها را یا آن قدر توانا و مساعد یافته که توجه دقیق به آنها را لازم بداند، یا آن قدر بزرگ، زیبا و پرمعنا یافته که بخواهد آنها را با خضوع بپرستد و دوست بدارد و بر این عوامل، نامهای گوناگون گذاشته است. در زبان انگلیسی وقتی میخواهند بگویند کسی به کاری از ته دل علاقه دارد، میگویند او به این کار تقریباً علاقه دینی دارد.... اصطلاح دین، معرِّف حالت خاص وجدانی است که بر اثر کیفیت قدسی و نورانی تغییر یافته است. ....هر مسلکی از یک طرف متکی به احساس کیفیت قدسی و نورانی و از طرف دیگر متکی به ایمان یعنی وفاداری و اعتقاد نسبت به تأثیر عوامل قدسی و نورانی و تغییراتی است که در وجدان انسان از آن تأثیر 1 حاصل میشود.» یونگ معتقد است برای انسان امروز، تنها شیوهی منحصر به فرد، شناخت دین از راههای ناهشیار است: «برای درک مسائل دینی، امروز شاید برای ما راهی جز راه روانشناسی وجود نداشته باشد و به این دلیل است که من فکرهایی را که در جریان تاریخ صورت منجمد پیدا کردهاند، میگیرم و سعی میکنم آنها را دوباره ذوب کنم و در قالبهای تجربهی مستقیم بریزم. البته این کار مشکلی است که بخواهیم بین معتقدات دینی و تجربهی مستقیم صور ازلی روانشناسی، راه ارتباط و اتصالی پیدا کنیم، اما مطالعهی رمزهای طبیعی ناهشیار، 2 وسایل اولیهی این کار را به دست ما میدهد....»
زیگموند فروید، در ششم ماه مى سال ۱۸۵۶م. در فرایبورگ در موراویا زاده شد. پدرش، یعقوب فروید تاجر پشم و شخصى یهودى بود که البته به آموزههاى دین یهود، التزام چندانى نداشت. مادرش نیز فردى مذهبى نبود. در این فضا، فروید به طور رسمى به بىدینى و الحاد روى آورد.
فروید در زندگى علمى و شغلىاش، فراز و نشیبهاى زیادى را پشت سر گذاشت. او بسیار علاقه داشت که راز معماهاى جهان را بگشاید. در بسیارى از دانشهاى مربوط به انسان؛ مانند پزشکى، عصبشناسى، دینشناسى و روانشناسى گام نهاد و حتى در بسیارى از این حوزهها، براى خود نام و نشانى دست و پا کرد. دین و دیندارى، یکى از حوزههاى کارى فروید بود. او درباره بسیارى از زمینهها و مفاهیم دینى، همچون پیدایش دین در زندگى آدمیان، مفهوم خدا، داستانهاى دینى مانند داستان خلقت و هبوط آدم و حوا به تفصیل سخن گفت. او دین را در زندگى آدمیان، امرى زائد و برخاسته از ذهن کودکانه بشر مىدانست و مىگفت: سرانجام با رشد علمى انسان، بندهاى توهم از پایش باز مىشود و خورشید علم همچون فروریزى هیئت بطلمیوس، لایههاى تار دین را از اندرون روان آدمى برون خواهد راند.
فروید با همین نوع رویکرد به تجزیه و تحلیل روانشناختى دین پرداخت. روش پژوهشى او، روانْ تحلیلگرى، یعنى کاوش در لایههاى پنهان روان یا ناخودآگاه بود. فروید براى بررسى ریشههاى دین در زندگى انسان، فرضیههایى را مطرح کرد و سالها در تبیین فرضیههاى خود کوشید. نتیجه تلاشهاى وى در این زمینه، همان چیزى است که امروزه در کتابها ، به نام روانشناسى دین از نگاه فروید ( نظر فروید درباره دین ) شهرت دارد. در هر صورت، مىتوان گفت فروید رویکرد روانشناسى را به دین گشود و از همین رو، به تدریج دین با نگاه روانشناختى بررسى شد. امروزه، نگاه روانشناختى فروید به دین، در کنار دیگر دیدگاهها، مطرح است.
نظر فروید درباره دین ، سه جنبه دارد: ۱. عقده ادیپ که سازه بنیادین او در تبیین دین است؛ ۲. پدیدههاى ویژه دینى مانند مراسم انسانهاى اولیه و شکلگیرى سنت یهود؛ ۳. نگرش منفى او به دین.
از اونجایی مبحث نیایش برای من خیلی جالبه ، میخوام یک آزمایش رو باهاتون به اشتراک بزارم که قدرت نیایش رو ثابت میکنه . . . هرچند که این آزمایش مثل خیلی از ازمایش های دیگ دارای نقص هایی هست اما خوندنش خالی از لطف نیست و آزمایش قابل قبولی هست.
بنظر من هرچیزی که روی ذهن اثر بزاره روی درمان بیماری ها هم موثره و همه چیز از ذهن ما نشات میگیره پس اگه نیایش روی ذهن تاثیرگذاره قطعا روی بیماری ها و درمانشون هم موثره
ویلیام پارکر و الین سنت جانز آزمایشی را گزارش کرده اند که در ان 45 داوطلب مبتلا به اختلالات عصبی و روان تنی به سه گروه مساوی تقسیم شده اند.15 عضو گروه گواه اول هر هفته در نشست های مشاوره ای انفرادی دیدار صورت میگرفت، در این نشست ها هیچ ذکری از دین یا نیایش به میان نمی آمد و 15 عضو باقی مانده گروه گواه دوم ، «نیایش گران تصادفی» ، را تشکیل می دادند که پذیرفتند به هر شیوه ای که عادت دارند نیایش کنند.این نیایش هر شب پیش از خواب و با هدف مشخص فایق آمدن بر هر مشکلی انجام میشد که آزمایشگر برای هر فرد تعریف کرده بود.
در آغاز این بررسی همه آزمودنی ها به کمک پنج ابزار سنجشی ارزیابی شند : آزمون لکه جوهر دور شاخ،آزمون سوندی ، آزمون دریافت مضمون ، آزمون تکمیل جمله و آزمون تداعی لغت . اندکی بیش از نه ماه بعد یک آزماینده بی طرف همان آزمون ها را دوباره اجرا و ارزیابی کرد،و نیز مقدار بهبودی را که هر شرکت کننده نشان داده بود اندازه گیری نمود.نتیجه گزارش ها این بود که گروه نیایش درمانی ،هم در نشانه های بیماری و هم در نتایج آزمون 72 درصد بهبودو گروه روان درمانی 65 درصد بهبود نشان داده اند،اما گروه نیایش گران تصادفی هیچ بهبودی نداشته اند . به نوشته پارکر و سنت جانز«قطعی بنظر میرسید که نیاش درمانی نه تنها موثرترین عامل معالجه بود بلکه نیایشی که از سر فهم صورت میگرفت می توانست مهم ترین ابزار در بازسازی شخصیت انسان باشد.»
نرمافزاری که با تقلید از جامعه بشری برای کمک به کاهش خشونتهای مذهبی ساخته شده، به امتحان گذاشته شده است.
محققان از الگوریتمهای هوش مصنوعی استفاده کردند تا اقداماتی را که ناشی از شکافهای قومی است، شبیهسازی کنند.
مدل آنها حاوی هزاران نمونه از قومیتها، نژادها و ادیان است.
نروژ و اسلواکی برای مقابله با تنشهای ناشی از اسکان مهاجران مسلمان در کشورهای مسیحی در حال آزمایش این نرمافزار هستند.
محققان دانشگاه آکسفورد امیدوارند این سیستم بتواند به دولتها در مقابله با رویدادهایی چون حملات اخیر لندن کمک کند.
یک متخصص مستقل گفته است برای استفاده از چنین سیستمی در شرایط واقعی، به کار و زمان بیشتری نیاز است.
پروفسور نوئل شارکی گفته است این سیستم، می تواند یک پروژه تحقیقاتی بسیار مفید باشد. او مفید بودن این سیستم را به تکامل آن ربط داده و گفته در چنین وضعیتی میتوان از آن به عنوان ابزاری برای تحلیل عوامل درگیر در درگیریهای مذهبی استفاده کرد.
انسانهای شبیهسازی شده حتی در مواقع بحرانی، مانند بلایای طبیعی، رفتاری صلحآمیز داشتند.
اما در برخی شرایط، این برنامه خاطرنشان میکرد که مردم مایل به درپیش گرفتن خشونت بودند.
به طور نمونه میتوان به مواقعی اشاره کرد که باورهای اصلی که هویت گروهی از مردم را تعریف میکرد، به چالش کشیده میشد.
تیم تحقیق روی ناآرامیهای ایرلند شمالی به منظور برنامهریزی شرایطی که محققان "اضطراب اجتماعی ناشی از بیگانهترسی" نامیدند تحقیق کردند، شرایطی که به گفته آنها میتواند به خشونت شدید فیزیکی تبدیل شود.
بحران ایرلند شمالی که عوامل سیاسی و فرهنگی و همچنین مذهبی در آن دخیل بودند، سه دهه طول کشید و تقریبا جان ۳۵۰۰ نفر را گرفت.
ترس اولیه
مدل کامپیوتری همچنین از سناریوهای مبتنی بر شورشهای گجرات در هند در سال ۲۰۰۲ استفاده کرده است. در طول سه روز از خشونت میان هندوها و مسلمانان، دو هزار نفر جان دادند.
جاستین لین، پژوهشگر گفت: "برای استفاده از هوش مصنوعی برای مطالعه دین یا فرهنگ، ما باید به مدلسازی روانشناسی انسان بنگریم، چون روانشناسی ما پایه و اساس دین و فرهنگ است."
"علل ریشهای مسایلی مانند خشونتهای مذهبی بستگی به چگونگی پردازش اطلاعاتی دارد که دنیای ما ارائه میدهد."
نتایج نشان میدهد خطر مناقشه مذهبی، زمانی که اعتقادات کلیدی یا ارزشهای مقدس یک گروه به طور مرتب به چالش کشیده میشود تا جایی که توانایی افراد برای مقابله با آن تحت تاثیر قرار میگیرد، افزایش مییابد. اما حتی در این صورت، اضطراب تنها در حدود بیست درصد از سناریوهای مدلسازی شده به خشونت تبدیل میشوند.
آقای لین میگوید: "خشونت مذهبی رفتار پیش فرض ما نیست، در واقع چنین چیزی در تاریخ ما بسیار نادر است."
"تنها هنگامی که باورهای اصلی مردم به چالش کشیده میشوند، یا زمانی که احساس عدم تعهد به اعتقاداتشان مورد پرسش قرار میگیرد، اضطراب و آشفتگی رخ میدهد."
'اعضای خارج از گروه'
محققان بر این باورند که یک راه حل برای کاهش خطر خشونت مذهبی و تروریسم، ایجاد شرایطی است که مانع از آن شود افراد غریبه به عنوان تهدید قلمداد شوند.
شرایط خطرناکتر زمانی است که تفاوت در اندازه دو گروه مختلف مذهبی مشابه هم است و افراد به طور منظم با "اعضای خارج از گروه" مواجه میشوند و آنها را خطرناک تلقی میکنند.
چنین برخوردی نیازی به روبهرو شدن با یکدیگر ندارد. امکان دارد چنین تهدیدی با شبکههای اجتماعی و رسانهها به مخاطب منتقل شود.
"به نظر میرسد ما تا حدی در حباب اطلاعات شخصی زندگی میکنیم، اما هنوز اطلاعات زیادی در مورد اعضای خارج از گروه دریافت میکنیم و این اطلاعات به نظر بر روان ما اثر میگذارد، حتی اگر در واقع شخص واقعی وجود نداشته باشد."
"باور به چنین تهدیدی میتواند همانند یک تهدید واقعی برای یک واکنش موثر باشد."
روانشناسی دین یکی از شاخه های علم روانشناسی وادیان با موضوع بررسی تأثیرات روانی دین در زندگی انسان است. روانشناسان دین افرادی هستند که تخصص های دیگر خود در زمینه های علوم انسانی را با دین یا نحوه ی وابستگی مردم به ایمان پیوند می زنند.
سلام . . . امیدوارم روز خوبی رو تا این لحظه سپری کرده باشین
امروز میخوام مطلبی رو راجع به نیایش که نوع خاصی از آیین هست رو باهاتون به اشتراک بزارم . . . امیدوارم لذت ببرین و براتون مفید باشه .
ماهیت و دامنه نیایش
نیایش آیینی است که هسته دین محسوب می شود . چون تقریبا 90 درصد ساکنان ایالات متحده نیایش می کنند ،معلوم است که نیایش دارای آثار مثبتی است-یا [اگر چنین نبود دست کم ]به لحاظ نظری،به عنوان رفتار ،می بایست خاموش میشد .
نیایش را با مراقبه وشگرد خاصی که به مراقبه متعالی معروف است مقایسه کرده و میان آنها مبانیتی دیده اند.اگرچه از«نیایش مراقبه ای» سخن گفته و بحث کرده اند ، مراقبه همواره متضمن دین نیست. بررسی های مربوط به مراقبه و نیایش ممکن است به دو پدیده بپردازند که یا شخصا مذهبی اند یا عملا ضد یکدیگرند و فقط یکی از آنها معنای مذهبی یا معنوی دارد.
در ادیان شرقی نظیر بودیسم و هندوئیسم،مراقبه با آنچه «نیایش»خوانده می شود قابل قیاس است ـ بویژه ،با شکل هایی از نیایش که سعی میکنند حس یگانگی با خدا یا خدایان را بپرورند ،و ضمن طلب رستگاری ،روشن نگری،و تجربه عرفانی که اساسا مذهبی است،از حس مشغولیت به خود بکاهند.نیز باید در نظر داشته باشیم که هم نیایش و هم مراقبه با تجربه عرفانی فرق دارند.
تداخل نیایش با مراقبه مساله دیگری پیش می آورد و آن اینست که اکثر مردم گمان می کنند که «هرچه هست همان نیایش است». نیایش امری ساده و واحد نیست. انواع مختلف دارد. از یک دیدگاه فاستر 21 شکل مختلف برای نیایش ذر نظر میگیرد. هر بررسی ای درباره جنبه های زیست شناختی نیایش باید با این پیچیدگی روبه رو شود.چنین تحقیقی تا بحال صورت نگرفته است.
اگر تمایل دارید راجع به زیست شناسی نیایش و ارتباط اون با تندرستی بدونید در ادامه مطلب با من همراه باشید . :))
کسانی که اعتقادات مذهبی قویتری دارند در برابر تنش و فشار، مصونیت بیشتر وسلامت بالاتری دارند. به طور کلی معنویت و احساس نزدیکی به خدا به زندگی فرد جهت و معنا میدهد و باعث ایجاد انسجام و هدفمندی در زندگی میشود.
معنویت به افراد کمک میکند که هیجانات منفی خود را کاهش داده و از تنش و اضطراب خود بکاهند و بهتر بتوانند مشکلات زندگیشان را مدیریت کنند و از راهبردهای مناسبی در جهت کاهش استرس و افسردگیشان استفاده کنند و در عین حال سلامت روانشان را حفظ نمایند. زیرا وجود افسردگی و تنش و اضطراب به عنوان یک عامل خطرزا میتواند زمینه بروز بیماریهای جسمی و مشکلات متعدد بهداشت روان را فراهم کند.
بهداشت و سلامت روان با حفظ شیوههای بهینه زندگی و بهداشت عاطفی سر و کار دارد
تامین و حفظ سلامتی یکی از اهداف عالی انسان است که میتواند از طریق ابعاد سه گانه بهداشت (جسمی، روانی واجتماعی)، حاصل شود، اما هر گاه از موضوع سلامتی سخن به میان آمده است، عموماً بعد جسمانی آن مدنظر قرار گرفته و به سایر ابعاد به ویژه بعد روانشناختی آن توجه کافی نشده است. بهداشت و سلامت روان شاخهای از علم بهداشت است که با پیشگیری از اختلالهای روانی و حفظ شیوههای بهینه زندگی و بهداشت عاطفی سر و کار دارد.
سلامت روانی یکی از مهمترین ابعاد سلامت عمومی است
بنا به تعریف سازمان بهداشت جهانی (WHO) سلامت روانی عبارت است از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران در جهت تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب. سلامت روانی یکی از مهمترین ابعاد سلامت عمومی است که نقش تعیین کنندهای در حیات فردی و اجتماعی افراد دارد.
امروزه بیش از ۴۵۰ میلیون نفر از مردم دنیا از مشکلات روحی و روانی رنج میبرند
امروزه بخش قابل ملاحظهای از مطالعات جامعهشناسی پزشکی و سلامت اجتماعی به بررسی موضوعات مربوط به سلامتی و بهداشت روانی اختصاص یافته است. توجه جدی به این حوزه از مطالعات، بیشتر بدان خاطر بوده که هزینه اجتماعی بیماریهای روانی زیاد است. بیماری روانی بر بهرهوری فرد، یا عملکرد شغلی، غیبت از تحصیل و کار، ثبات زندگی زناشویی و خانواده، نگهداری و پرورش فرزندان و رفاه اقتصادی و اجتماعی تأثیر میگذارد و زندگی فرد و اجتماع را مختل میسازد. نتایج تحقیقات وپژوهشهای سازمان بهداشت جهانی نشان میدهد که امروزه بیش از ۴۵۰ میلیون نفر از مردم دنیا مشکلات روحی و روانی دارند.
سازمان جهانی بهداشت اعلام کرده است که بخش اعظم بیماریها (جسمی و روانی) در کشورهای در حال توسعه روی میدهند. مشکلاتی چون فقر، شکست در تحصیلات، زندگی در محیط فیزیکی نامناسب و سطح بالای بی اعتمادی و عدم امنیت در جامعه(مانند خشونتها و تصادفات) و عواملی چون حوادث منفی زندگی از جمله جدایی از والدین، از دست دادن کار یا مهاجرت اجباری ازجمله عوامل اجتماعی هستند که تأثیرات زیادی بر سلامت روانی افراد میگذارند. پذیرش خود و دوست داشتن خویش و تبدیل شدن به انسانی که از نظر جسمی سالم، از نظر فکری بیعیب، از نظرروانی شاد، از نظر اجتماعی متعادل، از نظرسیاسی آگاه، از نظر اقتصادی مولد و از نظر فرهنگی مسئول باشد، از خصوصیات سلامت روان است و در شمار موضوعاتی قرار دارد که به صورت مفهومی با سرسختی روانشناختی ارتباط مییابد.
عقاید مذهبی باعث ایجاد یک اثر مثبت روانی میشود که در ارتقاء بهداشت روانی فرد مؤثر است
در سالهای اخیر توجه بیشتری به باورهای دینی و مذهبی برای سلامت روان و درمان بیماریهای روانی معطوف شده است. عقاید مذهبی باعث ایجاد یک اثر مثبت روانی میشود که در ارتقاء بهداشت روانی فرد مؤثر است. پژوهشها به رابطه مثبت بین معنویت و کیفیت زندگی دست یافته اند. روحیه مذهبی به طور چشمگیری با سلامت روان و سازگاری در ارتباط است و افرادی که خود را مذهبی میدانند از دیگران سازگارترند. مذهب و معنویت به عنوان سپری در برابر مشکلات و ناراحتیهای افراد قرار گرفته و موجب کاهش اختلال روانی و ارتقاء سطح سلامت روانی افراد میشود. رفتارهای مذهبی در پرداختن به نکات معنیدار زندگی ارزش مثبتی دارند، رفتارهایی از قبیل عبادت، توکل به خداوند میتوانند با ایجاد امید و تشویق افراد به نگرش مثبت به موقعیتهای فشارزای روانی باعث آرامش درونی آنان شود.
مذهبی بودن یکی از عوامل مراقبتکننده در پیشگیری از ابتلای به اختلالات روانی است
دین و مذهب به عنوان نوعی از هدایت الهی، دگرگونی و آثار عمیق و وسیعی را در اندیشه و روح انسانها پدید میآورد. در پرتو این دگرگونی که نظام شناختها و باورها، ارزشها و گرایشها و رفتارها و کردارهای انسان را در بر میگیرد، استعداهای درونی و فطری بشر شکوفا و هدایت میشود و مسیری ویژه به تکامل میرسد. همچنین دین و مـذهب بــه عنــوان مجموعـهای از اعتقادات، بایدها و نبایدها و ارزشهای اختصاصی و تعمیم یافتـه، از مؤثرترین تکیه گاههای روانی به شمار میرود و قـادر اسـت معنـای زندگی را در لحظه لحظههای عمر فراهم کند و در شرایط خاص نیز با فراهمسازی تکیهگاههای تبیینی، فـرد را از تعلیـق و بیمعنایی نجات بخشد. مذهبی بودن یکی از عوامل مراقبت کننده در پیشگیری از ابتلاء به اختلالات روانی است.
منبع : خبرگزاری ایسنا | خراسان رضوی
*توکل،م و دیگران. (۱۳۸۹). «سرمایه اجتماعی و سلامت روانی، مکانیسمها و مدلهای علی و تعاملی». فصلنامه علمی پژوهشی رفاه اجتماعی. شماره ۴۲. صص: ۲۰۲-۱۷۳.
*نورمحمدی نجف آبادی، م و دیگران. (۱۳۹۳). «بررسی نقش سبک زندگی اسلامی و تاثیر آن بر بهداشت روان انسان». کنگره بینالمللی فرهنگ و اندیشه دینی. صص: ۱۴-۱.
*درویشی، م و دیگران. (۱۳۹۶). «بررسی ارتباط بین اعتقادات مذهبی و سلامت روان در دانشجویان دانشگاههای علوم پزشکی البرز و آزاد اسلامی کرج در سال ۹۳-۹۲». نشریه علمی پژوهشی دانشگاه علوم پزشکی البرز. شماره ۲. صص: ۱۵۲-۱۴۵.